سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحول در زندگی
تغییرکوچک ،،، اتفاقات بزرگ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان
[ یکشنبه 94/11/11 ] [ 7:35 عصر ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت دوازدهم

 

صبح روز بعد همگی آماده حرکت شدیم وبه راه خود ادامه دادیم. بار دیگر صحنه هایی جالب به چشم می خورد که انسان از دیدن آنها متعجب می شد. جمعیت عظیمی در مسیر قدم می زدند و اگر کسی از همسفر خود یک لحظه غافل می شد آن را گم میکرد و آنگاه بود که پیدا کردن آن کمی دشوار می شد.

مرد سالخورده ای را دیدم که همراه همسر و دختر خود به سختی راه می رفت ولی این کار را عاشقانه انجام می داد با اینکه عصایی به دست داشت و پاهای خود را به سختی روی زمین می کشید ولی به راه خود ادامه می داد. در واقع اراده پولادین این پیرمرد و عشق به اهل بیت(ع) به پاهای ناتوان وی قدرت و توان حرکت می داد.

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/11/8 ] [ 11:40 عصر ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت یازدهم

 

بعد از زیارت مرقد مطهر امیرمومنان علی (ع) وارد مسیر پیاده روی نجف تا کربلا شدیم. در این مسیر صحنه هایی به چشم خورد که قلب و روح آدم متعجب و دگرگون می شد. در ابتدای مسیر تجمع بزرگی را دیدم که در حال امضاء کردن پارچه سفید رنگی به طول 4کیلومتر بودند ، به آنجا نزدیک شدم تا ببینم اوضاع از چه قرار است و این جمعیت برای چه دور هم جمع شده اند.!

از آقایی که روی سکو و کمی بالاتر ایستاده بود و پارچه نواری شکل و زرد رنگی روی شانه خود بسته بود پرسیدم که این حرکت برای چیست؟

ادامه مطلب...

[ جمعه 94/11/2 ] [ 12:2 عصر ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

 

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت دهم

 

به نزدیکی حرم مطهر علی بن ابیطالب(ع) نزدیک میشدیم. هرچه به حرم نزدیکتر میشدیم عبور و مرور خیلی دشوارتر میشد. اکثر زائرین را هموطنان عزیزمان از سراسر کشور تشکیل می دادند و به هرطرف نگاه میکردیم اکثرا به زبان فارسی سخن می گفتند گویی که در ایران مشغول پیاده روی هستی حتی چهره برخی از هنرمندان کشورمان که در عرصه سینما مشغول به فعالیت هستند به چشم می خورد. بعد از ورود و گفتن السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) کم کم به ضریح نزدیک میشدم منتهی به سختی و با مشقت فراوان..!!!

ادامه مطلب...

[ جمعه 94/10/25 ] [ 10:14 صبح ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

کتابی که در ایران از چاپ شصتم فراتر رفته و خوانندگان بسیاری را به خود جلب نموده است.نویسنده‌ی آمریکایی این کتاب، سالیان بسیار در مقام هنرمند (نقاش) و خطیب، نامی بلندآوازه داشت. افراد بی‌شماری در کلاس‌هایش شرکت می‌جستند و از این طریق، پیام معنویت را به گروهی وسیع می‌رساند. بزرگ‌ترین راز موفقیتش این بود که همواره خودش بود: ساده و صمیمی و بی‌تکلف و شوخ‌طبع. هرگز نخواست قراردادی و ادیب مآب یا دارای نفوذی تحمیلی باشد. در ادامه می توانید توضیحات تکمیلی و لینک های دانلود را مشاهده کنید.

 

بخشهایی از کتاب:

زندگی، یک بازی است؛ بیشتر مردم زندگی را پیکار می‌انگارند. اما زندگی پیکار نیست، بازی است. زندگی، بازی بزرگ داد و ستد است. زیرا آنچه آدمی بکارد همان را درو خواهد کرد. یعنی هر آنچه از آدمی در سخن یا عمل آشکار شود یا بروز کند به خود او باز خواهد گشت؛ و هر چه بدهد بازخواهد گرفت. اگر نفرت بورزد، نفرت به او باز خواهد آمد. و اگر عشق ببخشد، عشق خواهد ستاند. اگر انتقاد کند، از او انتقاد خواهد شد. اگر دروغ بگوید به او دروغ خواهند گفت. و اگر تقلب کند به او حقه خواهند زد. همچنین به ما آموخته‌اند که قوه‌ی تخیل در بازی زندگی نقشی عمده دارد.

 

ادامه مطلب...

[ جمعه 94/10/18 ] [ 11:36 صبح ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

 

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت نهم

 

در مسیر حرم مطهر علی بن ابیطالب(ع) جمعیت زیادی درحال پیاده روی بودند تا به آن جای مقدس بروند و ازدحام زیاد جمعیت حتی کار را برای ماموران دولتی عراق جهت بازرسی سخت کرده بود و کنترل این جمعیت کاری بس دشوار بود ، چراکه زائرین مجبور بودند درفضای بسیارکم به مسیر خود ادامه دهند تا به مقصد برسند. قبل از رسیدن به حرم مطهر امام علی(ع) از منطقه ای به نام وادی السلام عبور کردیم.

وادی السلام نام قبرستانی در شهر نجف است. شهرت آن به علت روایاتی است که این قبرستان را محل رجعت تعدادی از پیامبران و امامان و مومنین در روز رجعت می دانند. قبرستان وادی السلام در قسمت شمالی حرم علی بن ابیطالب(ع) در شهرنجف واقع است و بزرگترین قبرستان خاورمیانه محسوب می شود. این قبرستان از جنوب به حرم امام علی(ع) و خیابان اصلی نجف – کوفه (شارع علی بن ابیطالب) از شرق به جاده نجف – کربلا ، از شمال به منطقه حی المهندسین و از غرب به دریای سابق نجف محدود می گردد.

ادامه مطلب...

[ جمعه 94/10/18 ] [ 11:18 صبح ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

 

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت هشتم

 

به همراه دوستانم مینی بوسی دربست گرفتیم تا ما را به شهر نجف برساند. فاصله کوفه تا نجف تنها 10کیلومتر بود و ما نزدیک اذان مغرب به شهرنجف رسیدیم. این شهر مرکز استان نجف است و از مقدس ترین شهرهای شیعیان و مرکز قدرت سیاسی شیعیان در عراق بشمار می رود. فاصله این شهر تا کربلا حدودا 80کیلومتر و تا پایتخت کشور عراق (بغداد) 160کیلومتر می باشد.

بعد از اینکه به نجف رسیدیم و نمازمان را در مسجد امام علی (ع) این شهر اقامه کردیم آماده رفتن شدیم تا مکانی برای استراحت پیدا کنیم. در آنجا با شخصی آشنا شدیم که به او ابوحیدر می گفتند.

  

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 94/10/8 ] [ 7:18 عصر ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]

 

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت هفتم

 

درمسیر مسجدکوفه تا مسجدسهله صحنه های زیبایی به چشم می خورد. پلیسی را دیدم درحال ماساژ دادن زائرین بود و با وجود سردی هوا عرق زیادی روی پیشانیش نمایان شده بود حتی یک لحظه به خود استراحت نمی داد و به محض اینکه خستگی را از تن زائری بیرون می برد بلافاصله زائر بعدی را ماساژ می داد!! همه عابرین با دیدن این صحنه برای آن پلیس مهربان دعای خیروسلامتی میکردند.

  

  

         

ادامه مطلب...

[ پنج شنبه 94/10/3 ] [ 10:26 صبح ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

وخدا هرکه خواهد،روزی بی شمار می دهد...!!!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 73
کل بازدیدها: 263809

نام و نام خانوادگی:

ایمیل:

توضیحات: