تحول در زندگی تغییرکوچک ،،، اتفاقات بزرگ
| ||
هم آغوش عشق :شاعر خاطره مهردوست می نویسم: برات دلتنگم پاسخم می دهی :چه خوب عزیز! می نویسم که : دوستت دارم می نویسی : نمک به زخم نریز ... بازهم شوق عشق را داری باز آتش گرفته جان وتنت دستهایم دوباره بی پروا می رسد تا لطافت بدنت بوی عطر و گلاب پیچیده در فضای اتاق خالی تو عطر احساس ناب پیچیده در دل خلوت حوالی تو بقیه شعر در ادامه مطلب
وای ... برچشم من نگاه نکن من از این چشم ها هراسانم خواهشی در میان چشم تو هست ... خواهشی رنگ عشق پنهانم ... می خزم در میان آغوشت دستهایت چه قدر دلتنگند بر وجودم چه ساده می رقصند با غرورم چه ساده می جنگند. سخت تر می فشارمت ای عشق گم شدی در میان آغوشم از لبانت که گرم و شیرین است شهد شعرو ترانه می نوشم حلقه بازوان تبدارم بروجودت حصار خواهد شد جسم پاییزیت در آغوشم بعد از امشب بهار خواهد شد برگلویت هزار بوسه زدم بوسه هایی که صورتی رنگست وای امشب چقدر مجنونم قلب من شاعرانه دلتنگست ... می نهم سر به روی سینه تو در میان دلت چه غوغایی است .. این طپش های ناب و پی درپی شرح و تفسیر درد تنهایی است... پنجره باز و نم نم باران حرم آتش میان شومینه بستری گرم و آتشی پنهان مثل گرمای ظهر آدینه آرمیدی میان آغوشم مثل مهتاب کنج سینه شب آه ای صبحدم طلوع نکن ... این دعای من است ای یارب صبح فردا دوباره دلتنگم صبح فردا دوباره غمگینی می نویسم که : دوستت دارم می نویسی : چه قدر شیرینی !!! درک کن من در این غریب آباد لحظه در لحظه سخت بی تابم روزها شاعرانه دلتنگم شب در آغوش عشق می خوابم ... شب در آغوش عشق می خوابم ...
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 8:19 عصر ] [ یوسف دیلمی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |