سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحول در زندگی
تغییرکوچک ،،، اتفاقات بزرگ 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

خاطرات سفر به کربلا...!

قسمت سیزدهم

 

صبح روز بعد آماده خروج از منزل ابوکرار بودیم تا به مسیرمان ادامه دهیم که ابوکرار اجازه خروج نداد وگفت باید امروز نهار و شام را همین اینجا باشید در غیراینصورت از شما راضی نخواهم بود. بزرگان کاروان ما از پذیرایی ابوکرار و همه مردم مهمان نواز عراق تقدیر و تشکر کردند و خاطر نشان کردند هیچگاه محبت های آنها را فراموش نخواهیم کرد و همواره دعای خیرمان بدرقه راهتان خواهد بود. ابوکرار با چهره ای ناراحت و قطراتی اشک بر روی چهره گفت چرا اجازه نمی دهید بیشتر به زائرین امام حسین(ع) خدمت کنیم تا اجروثواب بیشتری نصیبمان شود. واقعا اینکار را با جون و دل انجام می دادند و از یک لحظه خدمت دریغ نمی کردند.

احسنت بر این عمل نیکشان که هرکسی را حیرت زده می کرد. پس ازکسب اجازه و گرفتن عکسهایی به یادگاری با ابوکرار و فرزندان وی منزل ابوکرار را ترک نموده و وارد مسیر پیاده روی شدیم.


درمسیر کاروانها و جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران هم مشغول خدمت به زائرین بودند و معاینات پزشکی ، خدمات پزشکی و دارو به رایگان بین افراد تقسیم می کردند. بنری زیبا از پرچم کشور عزیزمان ایران و کشور عراق بصورت ادغام شده در کنار چادرهای هلال احمر به چشم می خورد.

یک صحنه حیرت انگیز و اتفاقی جالب از شخصی که هیاتی را به پاکرده و ظاهرا قضیه از این قرار بود که نذورات خود را بین زائرین پخش کرده بود و دیگر چیزی برای توزیع به مردم نداشت. در همان هنگام بود که شخصی از اهالی عراق با پای پیاده در حال عبور از آنجا بود که ناگهان چشمش به صاحب هیات افتاد و کم کم به او نزدیک شد و به زبان عربی پرسید چرا غذا ، نوشیدنی یا میوه ای بین زائرین عزیزمان تقسیم نمی کنی ، مرد جواب داد : همه خوراکی ها و نوشیدنی ها را بین زائرین تقسیم کردم و دیگر چیزی برای بخشیدن ندارم. ناگهان آن مرد عابر به او گفت بیا این شتر را بگیر و ذبح کن و بین محبین اهل بیت (ع) تقسیم کن. از این همه فضل و بخشش در عجب بودم و مات و مبهوت به آن صحنه فکر می کردم و با خودم گفتم آفرین بر شما بخشیدن را باید از شما یاد گرفت که بی باکانه در راه خدا می بخشید.

آری ، مردم عراق بخشیدن را خوب بلد بودند، در واقع آنها از قانون بخشش اطلاع داشتند و آن را به خوبی اجرا می کردند. یاد گرفته بودند چگونه و به کی ببخشند تا با این کار رزق و مال خود را چند برابر افزایش دهند. وقتی از آنها سوال می شد چگونه به این راحتی مال خود را می بخشید در جواب می گفتند اگر نبخشیم چیزی بدست نمی آوریم و دقیقا هروقت به موقعه بخشیدیم چند برابر آن به سوی ما بازگشته است.!!!

دسته های سینه زنی و شبیه خوانی در طول مسیر مشغول عزاداری بودند و فضای معنوی را در مسیر ایجاد کرده بودند. کم کم به شهر کربلا نزدیک می شدیم و پس از پیاده روی طولانی مدت سرانجام ساعت 23 به شهر مقدس کربلا رسیدیم.

بله ، بالاخره به آرزوی دیرینه ی خود رسیدم چرا که اکنون در شهر کربلا بودم. از فرط خستگی و پا درد لنگان لنگان به راه خود ادامه می دادم و به سختی چشمانم را باز نگه داشته بودم و هنوز باورم نمیشد من در دیار کربلا هستم و از هوای این شهر نفس می کشم. به راستی که اکسیژن و هوای این شهر با تمام شهرهای دنیا فرق می کند و هنوز عطر خوش شهر کربلا را یاد دارم...!

 

 

پایان قسمت سیزدهم

 

ادامه دارد...

 


باتشکر 

نویسنده: یوسف دیلمی

 

 


 


[ جمعه 94/11/16 ] [ 12:17 صبح ] [ یوسف دیلمی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

وخدا هرکه خواهد،روزی بی شمار می دهد...!!!
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 259988

نام و نام خانوادگی:

ایمیل:

توضیحات: